ملي شدن صنعت نفت ايران طي يك مبارزه طولاني طي ساليان دراز توسط رهبري ملت ايران توسط مدرس ، مصدق و كاشاني صورت پذيرفت و نقطة عطفي در مبارزة مردم ايران تحت رهبري انسانهاي مسلمان ، دلسوز و آگاه بو.د كه تا سرنگوني امپرياليسم در بهمن ماه 1357 ادامه داشت .
در سال 1280 مظفرالدين شاه مامتيازي را به شركت خصوصي كوچكي متعلق به ويليام ناكس دارسي انگليسي واگذار كرد كه پرداخت 16 درصد كل سود شركت را به ايران تضمين مي كرد . اين قبل از جنگ جهاني اول بود كه نفت كالايي كم اهميت بود. نفت براي نخستين بار در سال 1895 ميلادي (1238) در پنسيلوانياي آمريكا استخراج شد و در آغاز براي روشنايي و گرمايشي به كار مي رفت تا اين كه هنريفورد نخستين خط توليد اتومبيل را روانة بازار كرد . در اوايل قرن بيستم روسيه نيز استخراج نفت را از بندر باكو در درياي خزر آغاز كرد . بعد در روماني نفت پيدا شد كه تنها ذخيرة نفتي شناخته شده در اروپا بود . نخستين چاه نفت در خاورميانه به سال 1289 در جلگة كم ارتفاع چياسرخ در مرز ايران و عراق حفر شد . در سال 1291 در مسجد سليمان نفت كشف شد .
شركت ويليام ناكس دارسي كه يك شركت خصوصي بود به خاطر هزينة بالاي ساخت پالايشگاه در آبادان به مشكل مالي برخورده بود . از طرفي دولت انگلستان كه ميخواست قدرت اول پهنة درياها باشد با نگراني شاهد قدرتمندي رو به رشد نيروي دريايي آلمان بود و اين كار جز با قدرت نفت و كشتيهايي كه با نفت حركت ميكردند امكان پذير نبود . از اين رو ونيستون چرچيل وزير دريا داري وقت انگلستان و نخست وزير آينده اين كشور به دولت پيشنهاد مشاركت در اين شركت خصوصي را به دولت انگلستان مي دهد مشروط بر اينكه شركت تحت نظارت اكيد انگلستان باقي بماند . بنابراين ايران از آن پس نه فقط با يك شركت خصوصي بلكه با «دولتي مقتدر كه در هيئت يك تاجز ظاهر شده بود» سر و كار داشت . دولت ايران هيچگاه در اين خصوص مورد مشورت قرار نگرفت ، گرچه امتياز را صرفاً و منحصراً به يك فرد بخصوص يعني دارسي واگذار كرده بود . به جاي آن در برابر عمل انجام شده قرار گرفت به اواطلاع داده شد كه شركت نفت انگليس و پوشيا از اين پس تحت نظارت دولت انگليس است . دولت انگليس به منظور حصول اطمينان از اين كه منافع بريتانيا بر سياستگذاري شركت حاكم باشد رئيس هيئت مديره شركت را با حق وتو منصوب كرد . در جريان جنگ جهاني اول ، بازار كار شركت نفت انگليس و پرشيا رونق گرفت از قضا چاههاي ايران مثل چاههاي ديگر در دنيا نبود . يك چاه نفت در ايالات متحده به طور ميانگين تنها بشكه در روز نفت بيرون مي داد در حالي كه در مسجد سليمان يك چاه به تنهايي 9100 بشكه در روز نفت بيرون مي داد و برخلاف چاههاي ايالات متحده ، روماني ، روسيه يا اندونزي بازدهي نفت تا سالها ادامه پيدا كرد . شركت نفت انگليس و پرشيا (كه بعداً در زمان سلطنت رضاخان به شركت نفت انگليس و ايران تغيير نام داد) به خاطر منفعت طلبي بي حد و حصر دولت انگليس حتي به مفاد قرارداد پايبند نبود تا اينكه سرانجام ايران در سال 1329 (1951) نفت را ملي كرد . مواردي كه شركت با زير پا گذاشتنانها مردم و رهبران آنان را به اعتراض وادار كرد به شرح زير مي باشد :
1-براساس امتياز دارسي دولت ايران اجازه مي داد كه صاحب امتياز به منظور اجراي مفاد امتياز يك يا چند شركت تأسيس كند) و دولت ايران 16 درصد درآمد سالانة شركت يا شركت هاي تأسيس شده را دريافت كند . در آغاز اين امر كاملاً بي اشكال به نظر مي رسيد ، اما به محض اين كه شركت شعبه هايي در برونئي ، كويت و بحرين تأسيس كرد، انگليسيها شروع به عقبگرد كردند آنها استدلال مي كردند كه دولت ايران چه حقي دارد سهمي از درآمد كارهايي را كه هيچ ارتباطي به نفت ايران ندارد ، مطالبه كند؟ آنها تصميم گرفتند كه بابت هر بشكه نفت يك حق الامتياز بپردازند ، در حالي كه اين نكته را از نظر دور داشته بودند كه تمام شركتهاي تابعه از محل درآمدهاي شركت مادر تأسيس شده بود .
2-در سال 1294 خطوط لولة نفت در اثر شورشهاي عشايري آسيب ديد و شركت با ادعاي خسارت هاي وارده به مبلغ 614489 پوند براي دو سال از پرداخت حق امتياز خودداري كرد . در صورتيكه شركت با خانهاي بختياري قرارداد امنيت خصوصي بسته بود و ضمناً مبلغ خسارت وارده به لوله هاي نفت كاملاً ساختگي و رقم واقعي 20 هزار پوند بود . از آن گذشته شركت سالي 10 هزار پوند بابت اين خسارتها منظور ميداشته و آن را جزو هزينه هاي جاري به حساب مي آورد كه باعث كاهش ميزان سود و در نتيجه مبلغي مي شده كه بابت حق الامتياز به دولت ايران مي پرداخته است . در واقع با حساب سازيهاي تقلبي بخش قابل توجهي از حقوق قانوني ايران پرداخت نشده بود .
3-نفت ايران در واقع به نيروي دريايي انگلستان يارانه مي داد زيرا اگر شركت به نيروي دريايي سلطنتي به يك دهم نرخ رايج نفت نمي فروخت ، مجموع درآمدهايش افزايش مي يافت و سهم دولت ايران به نحو قابل ملاحظه اي بيشتر مي شد .
4-در امتياز نامه قيد شده بود كه شركت بايد براي كارگران مدرسه ، بيمارستان تلفن ، جاده ، حقوق كافي و فرصت امكان پيشرفت فراهم كند . در صورتيكه كارگران ايراني شاغل در بخش نفت زندگي اسفباري داشتند . شركت همچنين به شرط ايراني سازي كه مقرر مي داشت كاركنان ايراني بايد آموزش ببينند و در رده هاي مختلف مسئوليت بگيرند ، بي اعتنا بود . در ضمن شركت از مناطقي مانند فلسطين كه مستعمرة انگليس بود كارگر وارد مي كرد .
5-مقرر شده بود درآمدهاي ما از هر تن بر اساس قيمت طلا محاسبه شود تا از ارزش واقعي آن كاسته نگردد اما بانك انگلستان قيمت طلا را در نرخ مصنوعي پايين ثابت نگه داشته بود .
6-در مورد مالياتها نيز شركت زرتگي مي كرد و سهم ايران را پس از پرداخت ماليات به دولت انگلستان پرداخت مي كرد . در واقع دولت انگلستان از دولت ايران ماليات مي گرفت .
7-دولت انگلستان پس از پايان جنگ جهاني دوم صندوقي به نام «خدمات عمومي» تأسيس و سود شركت را به منظور بازسازي پس از جنگ به آن واريز مي كرد و درآمد دولت ايران را ثابت نگه داشته بود .
8-شركت دفاتر و اسنادش را به شدت مخفي نگه مي داشت البته از نظر دولت انگليس مخفي نبود چون دو عضو در هيئت مديرة شركت داشت . اما از آنجا كه ايران هيچ نماينده اي در هيئت مديره نداشت دفاتر و اسنادش بر روي ما بسته بود . از اين رو براي دولت ايران امكان كنترل حسابهاي مربوط به درآمدها و سود وجود نداشت.
9-پس از پايان جنگ جهاني دوم رئيس شركت نفت انگليس و ايران به منظور بازپرداخت بدهي زمان جنگ انگلستان بهآمريكا موافقت كرده بود كه به تعدادي از شركتهاي آمريكايي فعال در خاورميانه نفت با تخفيف بفروشد .
10-شركت نفت از پرداخت حق الامتياز مربوط به تمام فرآورده هاي نفتي كه در حوزه عملياتي اش به مصرف مي رسيد ، امتناع مي كرد . از طرف ديگر شركت گاز طبيعي اي را كه به عنوان يك محصول فرعي حفاري از چاهها آزاد مي شد ، ميسوزاند (يا به طريق ديگري هدر مي داد) و به درخواستهاي مكرر دولت ايران در مورد تزريق مجدد آن به چاهها يا لوله كشي آن به شهرهاي اطراف به منظور استفاده از آن به عنوان سوخت هيچ اعتنايي نمي كرد .
مجموعة اين عوامل باعث شد تا كساني نظير مصدق و آيت الله كاشاني خواستار ملي شدن صنعت نفت و خروج انگليسيها از ايران شوند . ولي دولت تصميم داشت با يك قرارداد الحاقي كه تا سال 1372 طول مي كشيد منافع دراز مدت دولت انگلستان را تأمين كند . آيت الله كاشاني مردم را به خيابانها كشاند و مجلس قرارداد الحاقي را تحت تأثيرات مصدق به اتفاق آرا رد كرد تا سرانجام در تاريخ 29 اسفند 1329 صنعت نفت ملي شد و دولت ايران كاركنان انگليسي شركت را از آبادان اخراج كرد . انگلستان به عنوان واكنش از دولت ايران به ديوان بين المللي لاحه شكايت كرد . مصدق گفت ديوان بين المللي لاهه در دعواي بين يك شركت و يك كشور حق داوري ندارد كه اين نظر مورد تأييد خود ديوان قرار گرفت . بنابراين پروندة ايران به شوراي امنيت ارجاع داده شد . مصدق در شوراي امنيت انگلستان را به خاطر اينكه ملي كردن را به عنوان تهديدي براي صلح جهاني تفسير كرده است ، مورد استهزا قرار داد و خاطرنشان كرد كه اين پادشاهي بريتانياست كه كشتيهاي جنگي اش را به آبادان فرستاده است . مذاكرات شوراي امنيت براي مصدق يك پيروزي بود . در 31 تير 1331 ديوان بين المللي سرانجام نظر خود را اعلام داشت . حكم ديوان مقرر ميداشت امتياز نفت معاهده اي است «بين يك دولت و يك شركت خارجي» و دولت پادشاهي بريتانيا حق مداخله در آن را ندارد . اين رأي براي ايرانيان ، پيروزي گران سنگ يك ملت تحت فشار بر امپراتوري به ظاهر شكست ناپذير بر بريتانيا بود . و اين يك رهاورد بزرگ براي مردم ايران بود
(s1169)
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: